۱۳۸۹ تیر ۸, سه‌شنبه

شیلنگ کولر و حادثه

شلنگ آب کولر گرفت و اب دیگر از آن جاری نشد و شروع کرد از جدار کولر فرو ریختن. من بر روی کاناپه نشسته بودم و داشتم با گوشه چشم فوتبال را از تلویزیون تماشا می کردم. صدای چکه های آب من را متوجه کولر کرد از گوشه آن شرشر آب می آمد و می ریخت پشت تلویزیون. تا آمدن تعمیر کار که آمدنش با کرام کاتبین است مجبور شدیم کولر را خاموش کنیم. اما چه کسی فکر می کرد گرفتگی شیلنگ کولر چنین طبعاتی خواهد داشت. 
هوای خانه گرم شده بود و به اجبار پنجره ها را باز کردیم تا از گرما خانه بکاهیم. پشه ها که چند وقتی منتظر جشن در خانه ما بودند و از پشت ویترین در این گرما نور خانه را می دیدند و روزی هزار بار خود را به شیشه پنجره می کوبیدن تا وارد شوند. امشب بی بلیط به جشن دعوت شده بودند و برای همین دست خانوم بچه ها گرفته بودند و بی اجازه صاحبخانه که ما باشیم برای خودشان بزن و بکوب ترتیب داده بودند.
مامان از دست پشه ها کلافه بود برای همین پنجره ها رو بست و حشره کش را برداشت و به شکار پشه ها رفت. اما چشمتان روز بد نبیند کی فکر می کرد ذرات ریز ماده حشره کش همونطور که می تونه یک پشه رو ناک اوت کند  ادم را می تواند  ناک اوت  کند. اولش با یه سرفه شروع شد بعد نفس کشیدن سخت شد در رو باز کردن تا هوای تازه بیاد ولی من نمی تونستم خودم را به بالکن برسونم برام آب اوردن و نوشین اب همانا و آروق زدن و حالت تهوعی که عایدمن شد همانا. روی زمین دراز شدم به زحمت خودم را روی زمین کشاندم تا سرم توی بالکن باشد. هوای تازه که به من خورد بلند شدم ولی باز هم خوب نفس نمی کشیدم طناب لباسها رو چنگ زدم تا کله پا نشم. وارد اتاق شدم دوباره همون تنگی نفس همون سرفه های گران همون حالت تهوع.  یه لحظه فکر کردم اگر نفس نکشم چی میشه. مثل آدمهای دنیا دوست شده بودم برای بلعیدن چند سی سی هوای تازه چقدر تلاش می کردم. در اون وضعیت یک لحظه احساس کردم نمی خوام جون بدم. چه سعی می کردم چند لحظه بیشتر زنده بمونم. مثل روح سرگردان سرفه کنان دور پذیرایی می گشتم. اشکهام نا خود آگاه از گوشه چشمهام جاری یود. چه سخت بود جان کندن همیشه فکر می کردم جان دادن آسان است یک لحظه دیگر نفس نمی کشم  و خلاص میشم بی درد. بعد از اون لحظه از همه دردها خلاص می شوم از همه الامم و از همه ارزوهایم. بعد به تجربه جدید می رسم تجربه عجیب... اما دیروز اولین باری بود که برایم سخت شده بود که نفس نکشم می خواستم فقط حجم کمی هوا را به ریه ام برسانم همان هوایی که تا دیروز برایم ارزشی نداشت. مردن آسان است اما جان کندن نه!!!!
به سختی لباس پوشیدم تا پارکینگ رفتم و روی صندلی عقب ماشین دراز کشیدم باد خنک کولر ماشین حالم رو بهتر کرد تا همسایه ما نصف شبی خوابالود بیایید پایین و ماشینش را از پارکینگ ببرد بیرون دراز کشیدم. جلوی داروخانه که رسیدم حالم بهتر شد ه بود با اسپری که زدم وضعم بهتر بود. برای احتیاط رفتم دکتر او هم برایم آمپول نوشت که پرستارش چون آخر وقت بود انتقام تمام خستگی روزش را موقع آمپول زدن از من گرفت. به خانه که رسیدم این 45 دقیقه مثل کابوس تمام شده بود و فقط بویاییم می گفت که این حادثه رخ داده است.
کی فکر می کرد گرفتگی شیلنگ کولر موجب مسمومیت با حشره کش میشه! واقعا کی فکر می کرد.
تصمیم داشتم دیگر ننویسم چون از تکرار در نوشته هایم خسته شده بودم ولی این حادثه موجب شد دوباره بنویسم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

در صورتیکه می خواهید نظر بگذارید باید از منوی نمایه گزینه مورد نظرتان را انتخاب کنید. می توانید گزینه نام و ادرس اینترنتی برای ثبت نام و ادرس وبلاگتان انتخاب کنید و یا با انتخاب google از ID جی میل خود استفاده کنید یا با انتخاب ناشناس بدون نام نظر بگذارید. از نظرات شما استقبال می کنم و ممنون از توجه و لطفتان.
پرشکوه