۱۳۸۹ خرداد ۱۲, چهارشنبه

مرگ

مرگ خیلی نزدیک است مامان دیروز رفته بود مراسم سوم پرستار پدربزرگ. پارسال همین موقع بود که حال پدربزرگ بد شد و پرستارش از کار استعفا داد. بعدها به سپیده گفته بود می ترسید پدر بزرگ بمیرد و چون از مرده می ترسید ترجیح داده استعفا بدهد. حالا می بینم پدر بزرگ مثل هر روز قدم زنان می رود پارک و بنده خدا پرستارش حالا چند روزیست زیر خروارها خاک خوابیده است. دنیا را می بینید!

۴ نظر:

  1. هر وقت به آسانی خندیدن، گریه کنیم؛ به آسانی زندگی مرگ رادرمی یابیم.

    پاسخحذف
  2. مرگ در سایه نشسته است به ما مینگرد/ مرگ گاهی ودکا مینوشد

    پاسخحذف
  3. نتايج يك تحقيق جديد نشان مي‌دهد: داشتن تعداد زيادي بستگان و خويشاوندان مهربان و دلسوز، ترس از مرگ را افزايش مي‌دهد.

    محققان مي‌گويند؛ اين ترس از مرگ براي سالمنداني كه اطرافيان دلسوزي دارند بويژه در گروه‌هاي اقليت‌هاي نژادي بيشتر است.
    با توجه به اين يافته محققان ادعا مي‌كنند؛ وجود افرادي در خانه كه وظيفه پرستاري از سالمندان را به عهده مي‌گيرند، مي‌تواند اين ترس از مرگ را كاهش دهد.

    اين يافته در مجله پزشكي پست گرجوات منتشر شده است.

    پاسخحذف
  4. نهراسیم از مرگ.
    مرگ پایان کبوتر نیست.
    مرگ وارونه ی یک زنجره نیست.
    مرگ در ذهن اقاقی جاری ست.
    مرگ با خوشه ی انگور می آید به دهان.
    مرگ در حنجره ی سرخ گلو می خواند

    پاسخحذف

در صورتیکه می خواهید نظر بگذارید باید از منوی نمایه گزینه مورد نظرتان را انتخاب کنید. می توانید گزینه نام و ادرس اینترنتی برای ثبت نام و ادرس وبلاگتان انتخاب کنید و یا با انتخاب google از ID جی میل خود استفاده کنید یا با انتخاب ناشناس بدون نام نظر بگذارید. از نظرات شما استقبال می کنم و ممنون از توجه و لطفتان.
پرشکوه