۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

ساعت شهرداری

امروز ساعت دوازه رسیده بودم میدان شهرداری. مثل همیشه ساعت شهرداری  سر ساعت دوازده شروع به زنگ زدن کرد، دقیقا وقتی که من از جلوی ساختمان شهرداری رد می شدم.
سرم را بلند کردم تا ساعت را ببینم نوع خورشید مستقیم تابید به عینک آفتابیم. زاویه دیدم خوب نبود و نتوانستم ساعت را ببینم. وقتی ساعت زنگ می زند خیلی لذتبخش است که آدم از جلوی ساختمان شهردای رد شود مثل اینکه ساعت به آدم هشدار می دهد ای بابا کجایی؟ دارد زمان می دود دیدی یک ساعت دیگر گذشت. امروز دو بار توانستم این هشدار گذر زمان را بشنوم یکی همان ساعت دوازده بود و دیگری ساعت نه شب بود وقتی داشتم از خرید برمی گشتم. در هر دو زمان از کنار زنان و مردانی رد می شدم که حتی سرهایشان را به بالا نمی بردند تا ببیند این بینوا دارد چه می گوید و چه را نشان می دهد. شاید به خودشان می گویند که روی دستمان یک از همین کوچکترهایش را بسته ایم چه لزومی دارد چشم را به بالا بدوزیم. ساعت که چیز عادیست موبایلمان، تلفنمان، کامپیوترمان، ماشینمان و... زمان را نشان می دهد چه لزومی به ساعت بزرگ شهردایست. اما یادشان میرود که لابه لای روزمرگیشان زمان را به راحتی از دست می دهند و این هشدار را از این ساعت و تمام ساعتهایی که می بینند در نمی یابند.
پی نوشت: من دو چیز میدان شهرداری  را دوست دارم یکی همان ساعتش است و دومین چیز که دوست دارم گروه موسیقی شهرداری که ساعت نه آهنگهای مختلف را می نوازند. یکی بار ساعت نه می گذشتم و آهنگ ای بهار دلنشین را می نواختند.

۶ نظر:

  1. این رو فراموش کردید که برای خیلیها، گذر زمان چیز خوشایندی نیست، لذا سعی میکنن کمتر به زمان رجوع کنند. دیدن لحظات عمر که رو به پایان میذاره در حالی که رضایت کافی و وافی از خود وجود نداره، دلیل ناخوشایندی گذر زمان هست.

    پاسخحذف
  2. چه آنها از آن خوششان بیایید یا نه زمان چیزیست که می گذرد. چه آنها از زمانی که رفته راضی باشند یا نه باید به گذشت زمان توجه داشته باشند و چون بی توجه ای به گذشت زمان موجب نمی شود آن را مطلوب کند فقط باعث می شود باز هم زمان را از دست بدهند.
    این هم واقعیت است که آدمها خودشان را گول می زنند تا از زمانی که گذشته فرار کنند.

    پاسخحذف
  3. عاقبت خاک گل کوزه گران خواهی شد پس خوش باش که زندگانی این است

    پاسخحذف
  4. عمر برف است آفتاب تموز
    اندکی مانده خواجه غره هنوز

    پاسخحذف
  5. ي عمر زنده‌ام من و اين بس عجب مدار
    روز فراق را که نهد در شمار عمر

    پاسخحذف
  6. تک تک ساعت چی گویــد گوشـدار
    گویدد بیدار باش ای هوشیــــــــــــار

    از تن آسایی و بیکاری بتــــــــــــرس
    مشو یک ثانیه یی غـــــــافل زدرس

    عقربک آهسته پندت میدهــــــــــــد
    پند شیرین تر ز قندت میدهـــــــــــد

    گویدد جانا گذشته در گـــــــــــذشت
    هیچ عاقل پشت بگذشته نــــگشت

    همچو من طاقتور و زنده بـــــــــــاش
    روز تا شب در غم آینده بــــــــــــاش

    تنبلی آرد به چشمان تو خــــــــواب
    میشود آینده ات یک سر خـــــــراب

    زندگی پیوسته با آینـــــــــــده است
    هرکه را آینده باشد، زنـــــــده است

    هر که او غافل ز آینده شـــــــــــــود
    بر در آینده گان بنده شـــــــــــــــود

    پاسخحذف

در صورتیکه می خواهید نظر بگذارید باید از منوی نمایه گزینه مورد نظرتان را انتخاب کنید. می توانید گزینه نام و ادرس اینترنتی برای ثبت نام و ادرس وبلاگتان انتخاب کنید و یا با انتخاب google از ID جی میل خود استفاده کنید یا با انتخاب ناشناس بدون نام نظر بگذارید. از نظرات شما استقبال می کنم و ممنون از توجه و لطفتان.
پرشکوه