۱۳۸۹ خرداد ۲۲, شنبه

برگه احضاریه

دیروز عصر هم امتحان داشتم. قبل از امتحان به خاطر اینکه کارمندی زحمت نکشیده بود کارش را خوب انجام بدهد مجبور شدم به دنبال آدرسی بگردم بعد برم سر کارم. ماجرا از چه قرار است تقریبا سر ظهر بود که مامان با برگه ای بالا آمد عینکش را نزده بود و نمی توانست بخواند گفت "این چیه که توی صندوق پست مابود؟" من نگاهی کردم برگه احضاریه برای یه آقایی به خاطر پرداخت نکردن نفقه بود و در برگه نوشته شده بود در صورت مراجعه نکردن بعد از سه روز اون آقا رو جلب می کنند. اما نه آدرس مثل ادرس خونه ما بود نه چنین شخصی همسایه مون. پلاک خونه رو 20 نوشته بودند جالب این است که آپارتمان ما پلاک نداره تا 20 باشه. اولین کاری می شد کرد از بقال سر کوچه مون بپرسم به طور معمول بقالها از اینترنت پرسرعت هم سریعتر اطلاعات رو جابه جا می کنند و بانک اطلاعاتی قوی درباره همه ساکنان کوچه و محله دارند متاسفانه بقال مون نبود و پسرش که از دار دنیا بی خبرمغازه رو اداره می کرد. من به میوه فروشی پاس داد ازش پرسیدم که چنین آدمی با چنین اسمی رو می شناسه گفت نه گفتم چنین کوچه ای رو چی گفت آره و آدرس کوچه رو ازش گرفتم . توی اون کوچه پلاک 20 رو پیدا کردم زنگ زدم کسی در رو باز نکرد از بقالی که همسایگشون بود پرسیدم ساکن این خونه فلانیه که نمی دونست از دختر جوانی که اونجا وایساده بود پرسیدم اون هم نمی دونست ولی بهترین کسانی که درباره آدمهای یه کوچه می دونند فقط افراد پیر کوچه هستند یه آقای مسن با دوچرخه اش رد می شد که ازش پرسیدم اون تایید کرد برگه رو اننداختم در صندوق پستیش. توی راه به این فکر می کردم که این بدبخت بدون اینکه احضاریه اش را دریافت کنه اگه به جرم اینکه به  احضاریه توجه نکرده دستگیر می شه چقدر بد بود. بعد با خودم گفتم در این جامعه که یه نامه ساده رو نمی تونن به مقصد برسون پلیسهاش حال دارن بیان در خونه یارو دستگیرش کنند. فکر نمی کنم. به واسطه این یافتن آدرس کمی داشتم دیر می رسید. سوار ماشین بودم که برم دانشگاه که راننده زد کنار و اول لوبیا خرید بعد رفت  نانوایی  توی گرما ما را نشاند بعدش برای اینکه جبران کند نان تعارف کرد گفتم آقا ممنون به جای تعارف نون ما توی زل گرما نشستیم. خب یه کم باز هم دیر شده بود. وقتی رسید دانشگاه خلوت بود رفتم بخش امتحانات بپرسم کجا امتحانم برگزار می شود که کسی نبود نمی دانم که حس شیشم می گفت در سالن اجتماعات اممتحان برگزار می شود. رفتم انجا بله دقیقا درست رفته بودم. بقیه قصه امتحان گرفتن را در پست بعدی می گذارم.

۳ نظر:

  1. ابتدا عرض کنم که در بحثم به دنبال تغییر آرای شما نیستم و می پذیرم که اندیشه ی مخالفی هم باشد. بنا را براین می گذارم که هر دو طرف خواهان دستیابی به سطح بالاتری از آگاهی هستیم:
    کاملا می پذیریم که آغاز جنبش سبز، یک خواست عمومی بود که به موازات نپذیرفتن نتایج از سوی برخی کاندیداها صورت گرفت. به این معنا که جنبش در اغاز رهبری نداشته و در حقیقت، همه بخشی از بدنه ی جنبش به شمار می رفتند. اما با هزاران دلیل جامعه شناختی و همچنین، نشانه های بروز یافته در عرصه ی سیاسی ایران، هیچ جنبش مردمی به خودی خود ادامه نمی یابد. در واقع، اتفاقات بعد از روزهای اولیه نه نتیجه ی یک خواست عمومی صرف، که هدایت شده از طرف پایگاههایی بود که بخشی از آن را موسوی و کروبی شکل می دادند. می بینیم که وقتی رهبری جسورانه و قدرتمند و کاریزماتیک وجود ندارد (در کنار عوامل دیگر)این جنبش در مدتی کوتاه به یک آتش زیر خاکستر تبدیل شد. شکی نیست که این آتش نفرت و انتقام جویی در لایه های زیرین اجتماعی باقی خواهد ماند و شاید روزی با وزش بادهای سیاسی موافق، آتش به بیرون نیز زبانه بکشد. پس جنبش صاحب رهبرانی بوده که تا به امروز ادامه یافته و چون هزیته های حضور بالاتر رفته و خواسته های اجتماعی عمیقی نیز در مردم وجود ندارد و همچنین رهبران قاطع و توانمندی دیده نمی شود، این جنبش به محاق فراموشی رفته است.
    اما رهبری تنها وظیفه اش نگاه به مردم و بر طبق اون احساسات عمل کردن نیست. رهبران حرکت سازند، و معنای رهبری این است که بر مبنای عقل جمعی در راس هرم، قاعده ی هرم را به دنبال خود به حرکت وامیدارند نه اینکه تحت تاثیر قاعده ی هرم خود به مردمی ساده تبدیل شوند که در اینصورت دیگر رهبر نیستند و پیاده نظامند. اتفاقا در مورد قانون دوستی این آقایان کاملا با شما هم عقیده ام. درواقع بقای خود را در حفظ نظام می بینند و چون مجموعه ی حرکات دولت قعلی به طرز آشکاری در حال بنیان کنی نظام است، به مخالفت برخواسته اند. نوشته ی بنده هم در همین راستا بوده، یعنی چرا با توجه به قوانین مورد قبولشان، به موقع و با قدرت تبلیغاتی و رسانه ای ممکن بالاتری عمل نکردند. جامعه به جز در زمانهای کوتاه و گذرا، هیچگاه نمی پذیردکه برای یک هدف نامشخص و نامعلوم هزینه بدهند. این آقایان برای هدف سازی چه کرده اند؟ آیا در این مدت برای تاسیس حزبی اقدام کرده اند؟ آیا روزنامه ای تاسیس کرده اند؟ آیا به مردم آگاهی کافی را داده اند تا از انها انتظار هزینه دادن داشته باشند؟ جواب همه ی اینها یک نه بزرگ است. رد درخواست راه پیمایی دوستان در چارچوب قانون نبود. یعنی وقتی نیروی مقابل به قانون صریح تن در نمی دهد، قانونمند بودن شما به نظر خنده دار نیست؟ نشانه ی ضعف نیست؟ اصلا چرا در مقابل حق قانونی صریح از دست رفته ی خود کمی جدی تر مقابله نمی کنند؟
    همه ی بیان من این است که همواره از درون خود را نقد کنیم و خودمان را بهتر بشناسیم. باید بدنه ی جنبش سبز رهبران صوری خود را کمی بهتر بشناسد و بداند که تا کجا می توان از آنها انتظار داشت. باید بدانیم که سقف مطالباتی که با این دوستان به جواب می رسد، چیزی نیست که اکثریت بدنه ی جنبش به دنبال آنند. بدانیم که این رهبران فرصت سوزی می کنند و برای فعال نگه داشتن نیروهای اجتماعی و به صحنه آوردن آنها هیچ تلاشی نمی کنند و بیش از پیش ناامیدی را به بدنه ی جریان تزریق می کنند.

    پاسخحذف
  2. نظر من اینه که ما همیشه عبور از افراد داریم یعنی اینقدر تنه این درخت را می تراشیم که نای برای ایستادن نداشته باشد. یعنی در زمان نادرست به انتقاد از خودمون می پردازیم درست زمانی که برای مخالفان ما بهترین زمان است. من هم با شما در بعضی مسئله ها هم عقیده ام اما به چالش کشیدن در این زمان را نادرست می دانم.

    پاسخحذف
  3. گاهی باید صبور بود، اما نه راکد باید به جمع روندگان این راه افزود و از انها نکاست باید گاهی حتی شده گاهی به مردم اعتماد کرد انها راز نهفته در هر کلمه را میدانند و بی نیاز از عبور از کسی از این زمانه که باید انرا گذراند جانانه می گذرند. شاید همه چیز بر وفق مراد نباشد اما این مردم میدانند که چه میکنند هرچند که گاهی خود ما نیز به عنوان بخشی از همین مردم از این توان تشخیص مان بیخبریم....

    پاسخحذف

در صورتیکه می خواهید نظر بگذارید باید از منوی نمایه گزینه مورد نظرتان را انتخاب کنید. می توانید گزینه نام و ادرس اینترنتی برای ثبت نام و ادرس وبلاگتان انتخاب کنید و یا با انتخاب google از ID جی میل خود استفاده کنید یا با انتخاب ناشناس بدون نام نظر بگذارید. از نظرات شما استقبال می کنم و ممنون از توجه و لطفتان.
پرشکوه