۱۳۸۹ بهمن ۱۱, دوشنبه

عکسهای بازار




این چند روز کارم زیاد شده و وقت ندارم درست و حسابی وبلاگ بروز کنم فکر کنم بد نیست درباره تدریس در هنرستان چیزهایی بنویسم اما حالا حالش نیست خسته ام و باید فردا صبح بروم سر کلاس.
در این پست عکسهایی را که مریم و مرضیه از بازار گرفته اند را می گذارم امیدوارم مقبول طبع قرار گیرد.

۱۳۸۹ بهمن ۹, شنبه

ترک سیگار با روش دوربین مخفی


سوار تاکسی می شوم مردی جلو نشسته است کمی که جلوتر می روییم دو مرد دیگر سوار می شوند اولی روستایی است با کیسه بزرگ و دومی مرد جا افتاده ایست. راننده بعد از سوار شدنشون می گوید "کدومتون سیگار کشیدی؟" مرد کیسه ای میگه: " من سیگار نکشیدم" مرد جا افتاده میگه: " من هم سه سال دو ماه ترک کردم!" راننده بر حرف خود پا فشاری می کنه که یکیتون حتما سیگار کشیدید. پا فشاری اون موجب میشه که مرد کیسه ای اقرار کنه که رفته قهوه خونه نشسته و بوی سیگار رو لباسش نشسته.

۱۳۸۹ بهمن ۸, جمعه

پرشکوه و پرتقال

سه شنبه رفتیم پرشکوه این پست حاصل این باز دید از پرشکوه است.

 

۱۳۸۹ بهمن ۶, چهارشنبه

مجموعه تهی خیانت!


اول نوشت: راستش موضوع این پست از بحثی که در وبلاگ هوو کردم آغاز شد پس بهتر پس زمینه ذهنی برای شما  فراهم کنم. برای همین  پیشنهاد می کنم پستهای وبلاگ هوو رو مطالعه کنید از همین ابتدا بگم متاسفانه بعضی از پستها رو لیلی که دروبلاگ قبلیش  بود حذف کرده. قبل از شروع بحث بگم نمی دونم چطور به وبلاگ لیلی رسیدم یه مدتی می خوندم مثل خیلی از وبلاگهای دوستانم که الان براشون نظر میزارم. بعد از چند ماه لیلی  تعطیل کرد ننوشت و من پیگیر نبودم تا اینکه بعد از مدتی دیدم آپ کرده و من چند پست عقبم همه پستها رو خوندم و بعد از مدتها نظر گذاشتم فردای نظرم در وبلاگش رو بست راستی به من ربطی نداره ولی بعد چند روزی یه وبلاگ جدید زد و با هوش سرشارم!!! تونستم وبلاگ جدیدش رو پیدا کنم آقا افتادیم سر بحث من بگو لیلی بگو تا بحث سر خیانت رسید لیلی یه پست گذاشت و قرار بود این پستی که می خونید یه کامنت برای پست وبلاگ هوو!! باشه ولی اونقدر طولانی شد خودم ترجیح دادم  در وبلاگ خودم  بزارم! از طولانی بودن آن معذرت خواهی می کنم.

۱۳۸۹ بهمن ۳, یکشنبه

مشکل در بلاگر

اول نوشت: اگر مشکلی از نظر نگارشی یا املایی یا هر جوری در این پست دیدی من رو ببخشید چون از جی میلم ارسالش کردم و قدرت تصحیحش رو ندارم.

دوستان امروز امکان دسترسی به بلاگر را ندارم. یعنی سعی می کنم ولی نمی توانم وارد بلاگر بشوم می خواهم زیر نظراتتان نظرم را بگذارم ولی نمی توانم راستش تعجب کردم شما توانستید نظر بگذارید این پست را در جواب محبتتان می گذارم:

۱۳۸۹ بهمن ۲, شنبه

مهمان ناخوانده


خیلی بد است در خانه ات را نتوانی ببندی و مجبور باشی کسی را به خانه ات راه بدهی که دوست نداری.

سهراب کیه؟

چشم آبی مرا خواب گرفت
بی اجازه دل مهتاب گرفت
خواب دیدم در ده بالا دست
آب گل شد دل سهراب گرفت

۱۳۸۹ بهمن ۱, جمعه

اس ام اس خنده دار

این اس ام اس رو امروز دریافت کردم بدون توضیح براتون میزارم تفسیرش با شما:
"سال نو مبارک... فروش ویژه دهه فجر با مدل 90 اعلام شد. ایران خودرو"

۱۳۸۹ دی ۲۹, چهارشنبه

پست نصفه انواع زنان


اول نوشت: یه اتفاق خیر داره هشتم فروردین رخ میده و این باعث شده که کمی برنامه ریزیهام بهم بریزه و از زمان عقب بمونم.

۱۳۸۹ دی ۲۷, دوشنبه

ایده الیست


ریشه کلمه ایده آلیسم (آرمان گرایی)، ایده آل به معنای مطلوب کامل است. به همین جهت ایده آلیست در ادبیات روزمره به فردی اطلاق می‌گردد که استانداردهای بسیار بالا دارد در حالی که ممکن است این استاندارد با توجه به شرایط و یا حقیقت طبیعت و دنیا غیر واقعی یا غیر قابل دسترس باشد. از این جهت ایده آلیسم متضاد با مفهوم پراگماتیزم یا عمل گرایی می‌باشد. بنا به دلایل تاریخی و نمونه‌های فرهنگی، عده‌ای بر این عقیده‌اند که در مجموع ایرانیان ملتی آرمان گرا هستند.*

۱۳۸۹ دی ۲۶, یکشنبه

بهترین موضوع را انتخاب کنید!


چند تا موضوع می خوام بنویسم خیلی طولانیه و احتیاج به وقت داره که تازگیها کم دارم قبلا بهتر می تونسم بیام بنویسم. الان چند روزه درگیر کارها مختلفم وقت ندارم. بیشتر این موضوعات چون اجتماعیه جای بحث داره پیشنهاد هام رو میگم شما بگید درباره کدوم موضوع بنویسم.

۱۳۸۹ دی ۲۵, شنبه

من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد

امشب تا دو نصف شب داشتم برگه تصحیح می کردم! حالا  سه شده و خوابم نبرده. گفتم یه چیزی بنویسم بعد برم بخوابم!

۱۳۸۹ دی ۲۴, جمعه

تولد محمد


امروز تولد محمده، براش بهترین آرزوها رو دارم.

۱۳۸۹ دی ۲۲, چهارشنبه

اکرم و زهرا

نام اکرم را شنیده بودم فامیلیش ترجمه فامیلی من بود اما هرگز به این توجه نکرده بودم او کیست. با دختری قد بلند ولاغر سلام علیک داشتم بعدها که دیر بود فهمیدم اکرم بود. اکرم سال پایینی ما بود همانطور که گفتم من به اندازه یک سلام می شناختمش. با الهام و معصومه و عاطفه آنالیز 2 با دکتر داشتند دکتر استاد خوبیست خیلی آدم دنیا دیده  با شعور و فهیمیست. دکتر استادیست که دوستش دارم بگذریم. 

۱۳۸۹ دی ۲۰, دوشنبه

باران و برف

باران می بارد باران و صدای خیسی کوچه را می شنوم صدای جاری شدن آب ناودانها را. چه لذت بخش است لباس گرم بپوشی و بروی زیر این یک ریز باران، بی چتر و او ببارد و تو راه بروی تو راه بروی و او ببارد. 
باران را دوست دارم و خیسی لباسها را به جز خیسی سر زانو را خنکای باران که بر پوست می نشیند را دوست دارم. در این هوا لذتبخش است که یا قدم بزنی یا کنار بخاری پتو را رویت بکشی و بالش بگذاری زیر سرت و چرت روزانه ای بزنی. چه هوای دل انگیزیست. 

۱۳۸۹ دی ۱۹, یکشنبه

دانشجوی مریض من


امروز عصر موبایلم زنگ زد گوشی را برداشتم موقع امتحانات است و احتمال دادم التماس دعا باشد همکارهای آموزش هم دست رد به سینه کسی نمی زنند و وساطت همه را می کنند، ولی این بار فرق می کرد. 

عکس گل

عکس نوشت: یکسری عکسهای بهاری را که زمانی در ارومیه گرفتم در آلبومی در picasa آپلود کردم دوست دارید به تماشایش بنشینید می توانید به ادرس زیر بروید.

۱۳۸۹ دی ۱۸, شنبه

بامشی *

 

عکس نوشت: انگیزه های نشستن این گربه بر بام خانه را نمی دانستم بعد از گرفتن عکس دلایلش را کشف کردم.
_____________________________________________________
* در مازندران به گربه بامشی می گویند.

یک سال قبل در چنین روزی: 
شعر : دیدگاه

۱۳۸۹ دی ۱۷, جمعه

شکست

افتاد و شکست نمی دانم به آستینم گیر کرد یا به ساق دستم خورد که غلطید و خورد زمین و دسته اش شکست من مانده ام مات  دستم می لرزد و نشسته ام وسط نوار کاستها بی انگیزه ای برای سر سامان دادن به آنها مثل اینکه وظیفه ام شکستن فنجانها بود و نه نظم دادن به نوارهای کاست. مادر می گوید فروشنده اش باید نان بخورد اگر نمی شکست نمی روی که فنجان بخری. من با خودم می گویم:
شب تاریک و سنگستان و مو مست
قدح از دست مو افتاد و نشکست
نگهدارندهاش نیکو نگهداشت
وگرنه صد قدح نفتاده بشکست
عکس نوشت: دوستان عزیز فنجانهای که در عکس مشاهده می شود در حال حاضر چهار تنشان در قید حیاتند.

۱۳۸۹ دی ۱۵, چهارشنبه

یک اشتباه سه حرفی


سال دوم دانشگاه بودم ان موقع انجمن ادبی نوپایی در دانشگاه داشتیم یک روز در انجمن، مجله انجمن ادبی کرج را دست سعید بی نیاز دیدم مجله را از او قرض گرفتم و کپی کردم و پس دادم. شعرهای بچه های کرج قوی بود به خصوص بعضی از شعرها راستش نمی خواهم به جاده خاکی بزنم فقط می گویم کدام شعر امروز برایم اهمیت دارد.

تو نیستی و این در و دیوار هیچ‌وقت...
غیر از تو من به هیچ‌کس انگار هیچ‌وقت...
این‌جا دلم برای تو هِی شور می‌زند
از خود مواظبت کن و نگذار هیچ‌وقت...
اخبار گفت شهر شما امن و ناراحت است
من باورم نمی‌شود، اخبار هیچ‌وقت...
حیفند روزهای جوانی، نمی‌شوند
این روزها دو مرتبه تکرار هیچ‌وقت
من نیستم بیا و فراموش کن مرا
کی بوده‌ام برات سزاوار؟... هیچ‌وقت!
بگذار من شکسته شوم تو صبور باش
جوری بمان همیشه که انگار هیچ‌وقت...

۱۳۸۹ دی ۱۴, سه‌شنبه

شعرهای محمد



این شعرهای محمد است:

 (1)
شیطان دشمن خداست
خیانتکار به خدا
از او متنفر باشید 
و هیچوقت او را درک نکنید
به خانه او سنگ بزنید
و حرفهای او را بشکنید
حرفهای او بد است
و از خدا نفرت دارد
انسان از او بدش می اید
و بدها او را درک می کنند
روزی می رسد که او از بین می رود
بهتر است هیچوقت هیچوقت از ایمان خدا نگذریم
مثل امامان مهربان و همیشه دل شاد

راننده مینی بوس سبز را فراموش کرده ام!


امتحان گرفته ام و دارم بر می گردم سوار یکی از سواریهای خطی می شوم که بیاییم رشت. منتظر مسافر هستیم که تکمیل شود یادم می آیید دو سه هفته ایست کلوچه نخریده ام پیاده می شوم تا کلوچه بخرم. می خرم و  بر می گردم راننده های خط ردیف ایستاده اند مرا مخاطب قرار می دهند که "خانم اگه مونده بودی الان رفته بودی؟" من در جواب می گویم "می خواستم کلوچه بخرم." یکی از راننده ها میگه خانم شما خیلی آشنایید "بچه کجایی؟" مرددم که بگوییم ولی گفتم: "رشت"

۱۳۸۹ دی ۱۳, دوشنبه

قدر سلامتی



امروز رفتم کارخونه دیر رسیدم فورا رفتم صبحونه. صبحونه رو خوردم اومد بالا حالم بد شد نفسم در نمی اومد یه چیزی قفسه سینه ام رو فشار می داد داشتم گر می گرفتم رنگم پریده بود با حالت ناله گفتم حالم بده برام مریم اب اورد بعد من رو بردند طبقه بالا و رو تخت خوابوندند بیست دقیقه دراز کشیدم بهتر شدم اومدم پایین با اژانس برگشتم خونه کمی استراحت کردم خوب شدم ولی چند وقتی از نظر جسمی بهم ریختم اون از اون سر گیجه ها این هم از امروز. فکر می کنم باید دکترم رو عوض کنم شاید بهتر برم تهران.
فردا باید قبل از امتحان برم آزمایش بدم اشکال نداره نیم ساعت اول سر جلسه نمیرم فکر کنم براشون بهتر هم باشه.
دیروز گفتم قدر هر چیزی کی می دونه قدر سلامتی رو من می دونم. برام دعا کنید.

۱۳۸۹ دی ۱۲, یکشنبه

چه کسی قدر چه چیز را می داند!


* قدر صبح را خورشید می داند.
* قدر خواب را خسته.
* قدر درس را بیسواد.
* قدر بیکاری را  آن که هر روز هفته کار دارد.
* قدر بازی را آدم بزرگ.
* قدر اشغال را گربه.
* قدر دستشویی را کسی که یک ساعت پیش مثانه اش پرشده و آلارم داده.
* قدر نمره صفر را کسی منفی بیست زده می داند.
* هر کسی قدر چیزی را می داند اما هیچ کس قدر مرگ را نمی داند.

۱۳۸۹ دی ۱۱, شنبه

نقشه شاعرانه رشت

دیدم بد نیست از نگاه شاعرانه نقشه شهر رشت را ببینم پس با کمی جستجو در دیوان شاعران شعر های زیر را یافتم: