۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۱, شنبه

سفر

بعد از دو روز سفر برگشتم نمی دانم کسی فهمیده من نبودیم یا نه؟ اما حالا که برگشته ام!!! به قول شیون فومنی:
"سفرچیه رایان دنبال کودن
آزادی همره حال و احوال کودن
آزادی مغری دار و خال مداده
پرنده شعرم آسمان یاده"
جمعه:
صبح جمعه حرکت کردیم رفتیم که زود برگردیم. هوا گرفته بود و گه گاه سر گریستن داشت و گاه نمی بارید. راه مثل همیشه سبز بود و زیبا. شهر های سر راه ایستاده بودند منتظر که ما بیاییم. راه هم  کنار دریا پیش می رفت و ویلاهای زیبای لب دریا را به رخ ما می کشید. فروشگاه ها کنار جاده پر بود از اجناس و کالاهای لوکس که حس خریدن آدم را تحریک می کرد. خوش خوشان خود را به جاده سپرده بودیم. عجله ای نبود برای رفتن قصد سیر راه بود دیدن مناظر چشم نواز. ظهر رسیدیم جاده ما را رسانده بود به مقصد.بعد از ناهاری خوشمزه و استراحتی کوتاه و گشتی میانه خیابانهای کوتاه شهر خود را به بیرون شهر رساندیم. هوا ابری بود و برای ما که به هوای ابری خو کرده ایم چیزی عادیست. به دریا رسیدیم هوای دریا مساعد بود خوب و دلنشین و ساحل تمیز و آرام. بادبادکها از دومتر بالاتر نمی رفت و باد مساعد نمی وزید. برگشتیم شام را میانه راه خوردیم خسته از راه به هتل رسیدیم. 

شنبه:
صبح شنبه مریم باید به دنبال کارهایش می رفت و ما هم رفتیم به دیدن شهر و دو خیابان معروفش فرهنگ و قارن. به جز قیمتهای گزاف چیز چشمگیری به چشم نمی خورد. از سر فرهنگ تا میدان ساعت پیاده رفتیم. به میدان ساعت که رسیدیم تازه آدرس میدان تره بارش را داشیتم می پرسیدیم که مریم زنگ زد و گفت: "می رود خزر آباد."  سر میدان خزر قرار گذاشتیم تا با هم باشیم. به دانشگاه که رسیدیم او رفت دنبال کارش و ما منتظرش نشستیم. کارش لنگ مهر و امضا کسانی بود که یکی یکی به نهار و نماز رفته بودند. همه ما کلافه شده بودیم تصمیم بر این شد که ما بر گردیم و مریم بماند تا کارهایش را سر سامان بدهد. رفتیم هتل وسایل را بستیم. آدرس رستوانی را پرسیدیم تا برویم نهار. مریم خودش را به موقع سر نهار رساندن. ناراحت از این بود که رییس دانشکده نبود و امضا او را می خواست و او  مجبور بود یک روز دیگر برای کارهایش دوباره بیایید. بعد از نهار راهی نور شدیم. 
آدرس مهمانسرا را به راحتی یافتیم. مهمانسرا تمیز بود و تا کنار دریا فاصله ای نداشت. قدم زنان می شد لب دریا رفت و به دریا نگاه کرد. ولی متاسفانه دم غروب بود و نمی شد کنار ساحل چندین ساعت ایستاد به خصوص اینکه ساحل را بعضی افراد با  پیست ماشین سواری اشتباه گرفته بودند. بعد از ساحل قدم زنان تا رستوران رفتیم. بعد شام  همه خسته بودیم برای همین زود برگشتیم. زودتر از آنچه فکر می کردیم خوابمان برد تا فردا راحت تر بر گردیم.

یکشنبه:
ببین، اگر پرنده ای، پرنده ای سحر خیز باش،
و کرمی برای صبحانه ات شکار کن.
اگر پرنده ای ، سحر خیز ترین پرنده باش-
اما اگر کرمی،تا دیر وقت بخواب.
>>شل سیلور استاین.<<

ما امروز پرنده بودیم  و سحر خیز. صبح ساعت سه و نیم برخاستیم تا وسایل خود را جمع کنیم و راهی شویم. ساعت چهار و نیم حرکت کردیم . این ساعت برای خوب رسیدن زمان مناسبی بود. جاده خلوت و مسافرت دلپذیر ساعت شش به چابکسر که رسیدیم صبحانه خوردیم. راهی نمانده بود یک ساعت و نیم بعد خانه بودیم و خسته از راه ولی سحر خیزی فواید زیادی دار و آن هم سر حالی و سر زندگی صبحگاهیست.

بعد از دو روز در سفر بودن دوباره برگشتم به خانه و حالا حس می کنم چقدر خانه خوب است و چقدر دلم برایش تنگ شده بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

در صورتیکه می خواهید نظر بگذارید باید از منوی نمایه گزینه مورد نظرتان را انتخاب کنید. می توانید گزینه نام و ادرس اینترنتی برای ثبت نام و ادرس وبلاگتان انتخاب کنید و یا با انتخاب google از ID جی میل خود استفاده کنید یا با انتخاب ناشناس بدون نام نظر بگذارید. از نظرات شما استقبال می کنم و ممنون از توجه و لطفتان.
پرشکوه