۱۳۸۹ مهر ۸, پنجشنبه

چرا خاطره بازی می کنم؟

چند روز نبودم برای همین مجبورم جور چند روز رو بکشم. این پستم در جواب پست دوست عزیزم بتی در بابادک خیال من نوشته شده: 

بتی جون نوشته بودی من از چیزهای جدید خوشم میاد، من هم از چیزهای جدید خوشم میاد یادم نمیره چقدر از صدای خش خش پول نو که واسه عید می گرفتم لذت می بردم چقدر از لباس نو و کفش نو و کیف نو و هر چیز نو خوشم می اومد و میاد  اما با نظرت موافق نیستم چیزهای کهنه بی ارزش نیستند و دوست ندارم بیاندازمشون دور. بله چیزی که خرابه و به درد نمی خوره اره بی ارزشه، اما همه چیزهای قدیمی اینطوری نیستند.
بتی جون من با تو درباره موزه موافق نیستم نظرت برام محترمه ولی چشم من از دیدن موزه سیر نمیشه دوست دارم همه اون سکه های قدیمی رو ببینم می تونم توی یه اتاق یه موزه ساعتها وقت صرف کنم قبول دارم موزه های ما اشیا رو به شکل فجیعی نگهداری می کنند اما همون اشیا درسهای بزرگی رو به ما میده. 
اما از این جمله ات خیلی خوشم اومد گفتی ما درسهای تاریخمون رو زمانیکه باید نخوندیم. حق با تو بود ما اگه درسهای تاریخمون رو خوب می خوندیم حالا وضع ما این نبود راست میگی وقتی به بچه کلاس چهارم درباره آشور و بابل و سومر میگین چی می خواد یاد بگیره؟ برات در قسمت نظر نوشتم که تاریخ یه چیز مفیده اما متاسفانه ما اون رو جدی نگرفتیم یا به ما جدی آموزش ندادند یا می خواستند ما اون رو جدی نگیریم و در خواب غفلت بمونیم تا فکر کنیم تاریخ یه مشت رفت و آمد پاشاهان بوده که مردم نقشی در اون نداشتند برعکس چیزی که باید یاد می گرفتیم.
من هم بتی جون با تو موافقم باید به جلو نگاه کرد مگه آینده نیست ونابود شده که آدم به گذشته بیاندیشه و حسرت روزهای از دست رفته رو بخوره. من موافق گذشته پرستی نیستم اما ذاتاً آدم خاطره بازی هستم برهم زدن ذهنم و در آوردن خاطراتم از پستوی روزگار گه گاه درس می گیرم همون حرفی که گفتی خمیره آدمی رفته رفته شکل می گیره و کامل میشه با مرور خاطراتم حس می کنم می بینم که از گذشته تا حال خیلی عوض شدم و خیلی چیزها عوض شده. حال بی گذشته آینده درستی رو به نظر من به ارمغان نمیاره منظورم اینه که گذشته رو نمیشه انکار کرد.
بتی جان گفتی که زیاد در خاطرات گذشته غرق شدم انکار نمی کنم که در وبلاگم این کار رو کردم چون تاسیس اون به بهانه ورق زدن خاطرات گذشته بود. سعی می کنم این کار کم کنم ولی یه چیزی رو بگم من ذات خاطره بازی رو دارم.
بتی جون باز هم من با توموافقم آینده روزهای بهتری واسه ما داره نه لزوماً اتفاق خوبی بیفته بلکه فرصتی داریم که بهتر رقم بزنیمش.
پی نوشت: بتول جون در جواب پانوشتت کی فکر کرد بی معرفتی و فراموشش کردی هر کی فکر کرد با من طرفه .
در انتها باید حرف درستت رو تایید کنم نباید بگیم چه روزگار خوبی باهم داشتیم باید بگیم هر کجا هستی امیدوارم خاطرات خوبی برات رقم بخوره. بتی جون من هم ترو دوست دارم و امیدوارم دوباره ببینم تا باز با هم  خاطره داشته باشیم.

۷ نظر:

  1. درسته نمی شه همه ش به خاطرات چسبید یا این که اونا رو نادیده گرفت

    پاسخحذف
  2. کاملا با این پستت موافقم.نمیدونم تا حالا شده یا نه.
    ولی بعضی اوقات حرفای دیگرون حرف خودتم هست و این امروز خیلی واسم جالب بود.

    پاسخحذف
  3. حرف شما در حالت ایده آل درسته اما در مورد خاطرات تلخ، مرور چندباره ی اونها فقط دردها رو زیاد میکنه. باید به خاطرات تلخ یکبار به صورت عمیق فکر کرد و ازش درس گرفت و بعد در پستوهای ذهن مدفونش کرد. برای من خاطرات تلخ مثل زخمهایی که یک کوهنورد موقع بالا رفتن از کوه دچارش میشه، اگه مدام به زخماش نگاه کنه، توی مسیر فقط وقت تلف میکنه و چه بسا که انگیزش رو برای بالاتر رفتن از دست بده. یکبار که زخم حادث شد، باید به علتش فکر کرد و برای آینده مانع ایجاد زخم و درد شد.
    اما در مورد تاریخ گذشته، مشکل ما این نیست که تاریخ رو خوب نمیشناسیم، مشکل ما این نیست که خیلی از حقایق و وقایع تاریخی رو با دلایلش نمیدونیم، مشکل ما اینه که ما اینقدر غرق تاریخیم که یادمون رفت برای الانمون کاری کنیم. ما حال و آینده رو داریم از دست میدیم و نمیدونیم که چطوری میشه از گذشته چراغ راهی برای آینده ساخت. ما درسهای تاریخمون رو خوب بلدیم، نمیدونیم چه جوری به کارش بگیریم چون در گذشته زندگی میکنیم.

    پاسخحذف
  4. آقا رضا من هم با شما موافقم نمیشه به خاطرات چسبیده نمیشه دورشون ریخت همیشه باید تعادل رو پیش گرفت.

    آرزو خانوم خوشحالم که حرفهای من همون حرفهای شما بود.

    علی آقا من هم موافق مرور خاطرات تلخ نیستم اما نمیشه گاهی بعضی خاطرات تلخ رو نادیده گرفت خاطره یه سقوط که به خاطر یک اشتباه باشه با یاد اوری اون اشتباه برای جلوگیری از بروز دوباره اون درسته. اما اتفاقات بد رو اگه بیش از حد تکرار کنیم اعتماد بنفس پیشرفت کردن رو از آدم می گیره من حد اعتدال منظورم گفتم اینده که از بین نرفته ادم بابد از گذشته درس بگیره نه غرق در گذشته بشه طوری که حتی در حال هم زندگی نکنه.
    من از میهن پرستهایی که تنها فخرشون کوروش و داریوشه تعجب می کنم و بهشون میگم
    گیرم پدر تو بود فاضل
    از فضل پدر ترا چه حاصل
    پس هر چیز باید حدی داشته باشه!

    پاسخحذف
  5. سلام.گاهی زندگی با هیچ نظریه و تئوری قابل اجرا نیست.همه میدونن باید به آینده نگاه کرد ولی همه نمیتونن این کارو بکنن.همه میدونن زندگی فریبه ولی همه به کار نمیبندنش.بعضیا حتی اگه بهترین خاطرات گذشته رو داشته باشن هیچوقت سراغشون نمیرن و بعضیا مثل من چسبیدن به یه گذشته زپرتی که ...این اصولا بسته به ذات و احساسات آدماست و در هر کسی فرق میکنه.به شخصه تا حالا هیچ آذمی رو که متعادل باشه ندیدم و زندگی تئوریک کاغذی فقط به درد همون کاغذ میخوره.خیلی چیزا رو با اینکه میدونیم اشتباهه انجام میدیم حتی اگه لذتی نداشته باشه.چرا؟

    پاسخحذف
  6. خاطره بازی ... گاهی با خاطره بازی می تونیم از شر روزمرگی های تکراری رها بشیم ... چون خاطرات گذشته همیشه چیزهای جدیدی برای کشف شدن دارن ...
    سلام !

    پاسخحذف
  7. شاید آدمهای متعادل در دنیا کم باشه و کلمه تعادل فقط روی کاغذ پیدا میشه اما خاطره بازی حتما نشانه این نیست که آدم به آینده گوشه چشم نداره. برعکس می تونه اون را نشانه توجه به گذشته برای برنامه ریزی درست در آینده هم دید!

    پاسخحذف

در صورتیکه می خواهید نظر بگذارید باید از منوی نمایه گزینه مورد نظرتان را انتخاب کنید. می توانید گزینه نام و ادرس اینترنتی برای ثبت نام و ادرس وبلاگتان انتخاب کنید و یا با انتخاب google از ID جی میل خود استفاده کنید یا با انتخاب ناشناس بدون نام نظر بگذارید. از نظرات شما استقبال می کنم و ممنون از توجه و لطفتان.
پرشکوه