۱۳۸۹ مرداد ۹, شنبه

نگاه سنگین من

یه جمله ای رو یکی از همکارها گفته بود من اون موقع که گفت جدی نگرفتم گفته بود: "پیرها و جوونها از نظر درسی فرقی ندارند ولی پیرها از جوونها بهترند زیرا پیرها یه احترامی به ادم میزارند اما جوونها همون هم سرشون نمیشه." حالا من به همین نتیجه رسیدم امروز از کلاس ساعت اولم راضیم چه بلد هستند چه نیستند ولی حداقل احترام رو می گزارند. اما کلاس دوم نمی خوام احترام استادی شاگردی بگذارند دوست دارم احترام بزرگتری رو به جا بیاورند. مثلا امروز می خواستند من رو دست به سر کنند و کلاس تشکیل نشه اومدند دنبالم و گفتند سه نفر هستیم من هم گفتم کلاس تشکیل میدم رفتم کلاس دیدم دو نفره. شروع کردم به درس دادن دو نفر سه نفر شد سه نفر چهار نفر و زیاد شدند. یا اون دفعه یکی رو اوردم سر تحته یکی دیگه از دانشجوهام به گوشیش زنگ زد. من نه گذاشتم و نه بر داشتم به اونی که زنگ زد چپ نگاه کردم. خدا نکنه به کسی این طوری نگاه کنم طرف به اندازه صدتا کتک چیز حالیش میشه - یه روز راهنمایی بودم اون موقع زورم به همکلاسیهایم نمی رسید نمی دونم چرا از دستشون عصبانی شدم شروع کردم به چپ نگاه کردند به همکلاسیهام اولین نفری که سنگین نگاهم رو حس کرد نطقش بسته شد بعد بقیه هم مثل اون از نگاهم ترسیدند. دستم رو روی اونها بلند نکردم ولی به اندازه کسی که کتک مفصلی خورده بودند دمق شده بودند. بعد ها به من گفتند توی نگاهت چیزی بود که ادم رو می ترسوند بازهم زدم به جاده خاکی بر گردیم به اصل مطلب- دانشجوی من هم دست و پاش رو جمع کرد گفت استاد می خواستم امتحان کنم که گوشیش روی سایلنته یا نه؟ گفتم لازم نیست گوشی اون روی سایلنت باشه بهتره که شما گویشتون رو نیارید. اصلا من نگفتم کار تو بود یا کس دیگه خودش اعتراف کرد. 
امروز هم یکی دیگر از دانشجویانم پاش رو از کفشش در اوردو روی صندلی جلویی گذاشت. باز هم دچار نگاه خشم الود من شد ارام پایش را برداشت و گذاشت توی کفشش و مودبانه نشست.
زیاد نباید به اینها لبخند زد از گوشه لبخندت هزار مسخره بازی در می اورند. هفته پیش که شماره موبایلم را می خواستند و تهدید می کردند اگر ندهم از اموزش می گیرند من هم بهشان گفتم زحمت نکشید از اموزش بگیرید که دیروز شماره موبایلم رو به خاطر دانشجوها عوض کردم. بعد با پررویی تمام میگن استاد نمی دونید چه اس ام اس های قشنگی می فرستیم. من هم گفتم برای خودتون نگه دارید هزینه تون بالا میره! می بینید نمیشه به اینها یه گوشه چشم نشان داد وگرنه توقعشون بالا میره.
تا حرف می زنند نطقشان را کور می کنم چون این کلاس لیاقتشون همان نگاه سنگین منه.  دارم فکر می کنم اگه یکی دیگه بود تا حالا اشکش در اومده بود اما این قدر حالشون رو می گیرم و ضایعشون می کنم وقتی میام خونه کلی حرف برای خندیدن دارم. نمی دونم اگه این کلاس تموم بشه به کی بخندم.

۳ نظر:

  1. شما به عنوان یک استاد بایستی صبر و تحمل داشته باشین.وقتی شما می آین خونه به دانشجویان و کارهاشون می خندین به اونها هم حق بدین که سر کلاس شما شیرین کاری کرده و بخندند.
    انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس
    تا کس نکتد رنجه به در کوفتنت مشت

    پاسخحذف
  2. من هم گفتم برای شیرین کاریهاشون دلم تنگ میشه. ادم نباید جنبه بد کارشون رو فقط ببیند برای تلطیف روحیه بد نیستند اما اگه از حد بیرون نره!
    یه دلیل دیگه اینکه میام خونه می خندم اینه که جنبه با هم خندیدن رو ندارن. خب باید یه جایی خندید.

    پاسخحذف
  3. سلام .خبری نیست فقط یه مقدار اکتیو شدم البته اگه منظورتون به تعداد پست ها بوده.راستی هندونه هاتون باحال بود .استعداد عکاسی دارینا.ولی درباره مطلبتون باید بگم خدا صبرتون بده واقعا.

    پاسخحذف

در صورتیکه می خواهید نظر بگذارید باید از منوی نمایه گزینه مورد نظرتان را انتخاب کنید. می توانید گزینه نام و ادرس اینترنتی برای ثبت نام و ادرس وبلاگتان انتخاب کنید و یا با انتخاب google از ID جی میل خود استفاده کنید یا با انتخاب ناشناس بدون نام نظر بگذارید. از نظرات شما استقبال می کنم و ممنون از توجه و لطفتان.
پرشکوه