۱۳۸۸ اسفند ۱۲, چهارشنبه

دخترک در باد

کسی کنار پنجره ایستاده است
و نگاه اش را از شهر می دزد
کسی که
های نفسهاش
پنجره را مات می کند
کسی که منتظر است.


صدای خش خش باد است
صدای بال بال زدنهای
چادری بر بند


صدای باد و نگاه منتظر
با هم به نقطه تلاقی رسیده اند
به نقطه ای که دخترک ایستاده بود مدام


صدای باد
هم آن روز را به یاد آورد
که دختری درباد
میان چادر پیچیده
چوکفتری
در بند
به میله های قفس می کوفت


و او که مثل رهگذری بود
ساکت و گیرا
نشسته بود بگوید
ولی نگفته گذشت
و پاکتی از سیب
ز دست دخترک افتاد


و دخترک خم شد و سیبها
را یکی یکی برداشت
ولی او حتی سیب کنار پایش را
به او نداد


و دختری درباد
از دیدرس منتظر شتابان رفت
و سیب سرخ کنار پایش را
به یادگار گذاشت.







هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

در صورتیکه می خواهید نظر بگذارید باید از منوی نمایه گزینه مورد نظرتان را انتخاب کنید. می توانید گزینه نام و ادرس اینترنتی برای ثبت نام و ادرس وبلاگتان انتخاب کنید و یا با انتخاب google از ID جی میل خود استفاده کنید یا با انتخاب ناشناس بدون نام نظر بگذارید. از نظرات شما استقبال می کنم و ممنون از توجه و لطفتان.
پرشکوه