۱۳۸۹ آبان ۷, جمعه

در بسته

صبح است و من جلو در بسته ای ایستاده ام با نگاهی آشنا به اطراف می نگرم زمان زیاد نگذشته اما همین محدود زمان توانسته است کار خود را بکند و تغییراتی ایجاد کند. قدم زنان از در بسته دور می شوم به فکر زمان رفته ام که یکباره یادم می آید باید بنشینم و چیز بخورم کوله ام را باز می کنم فلاسک کوچکم را در می آورم و چای در لیوان می ریزم و روی نیمکت می نشینم. به دور دست چشم می دوزم و به ساختمانهای که مثل قارچ روییده اند. چایم را سر می کشم و گرمیش زیر پوستم می دود. خستگی شب را با چای فرو می دهم. خسته ام اما چشمهای دنبال خطوط آشنا می گردد کمی می ترسم که از در بسته دور تر شوم می ترسم در باز شود و بعد بسته شود و من باز پشت در بمانم مثل حسن کچل:-)
دوربینم را در می آورم می روم از همه زوایای آشنا و غریبه عکس بگیرم از این در بسته ام هم یاد نمی رود که عکسی به یاد گار بیاندازم تابعد به یاد بیاورم جلوی این در بود که  ایستاده بودم تا باز شود. چیک چیک عکس می گیرم.
از در دور می شوم و به جاده نگاهی می اندازم چقدر گشادتر شده است  خوم را به جاده درختان زبان گنجشک  می رسانم آخرین روزهایی که بودم کمر درختها را بریدند و تن درختان زیر دندانه های اره برقی چه سخت می نالید. اتوبوسها را می بینم که می پیچند با دیدنشان بر می گردم اتوبوسها زودتر می رسند و مسافرانشان را به مقصد می رساند وقتی جلوی در بسته میرسم انها دارند دور می شود باز هم دربسته است. به سمت ستاد مرکزی میروم. این ساختمان عریض و طویل را کی ساخته اند! آن وقتها که ما بودیم نیمه کاره و بلامصرف بود. چند عکس می گیرم سرم را کمی بالا می برم ماه را می بینم یعنی او نفهمیده که خورشید خانوم در آسمان حکم فرماست و باید بساطش را جمع کند نه مثل اینکه نفهمیده از او هم عکسی به یادگار می گیرم. جلوی در میرسم درها اتوماتیک باز می شوند و داخل می شوم در بعدی نیز باز می شود ایستاده ام و گیج. کاری با اینجا دارم یا نه؟! نگهبان داخل اتاقکش نشسته است می روم به سمت اتاقک و آدرسی از او می پرسم تا چیزی پرسیده باشم. آدرس بیرون ساختمان است. از ساختمتان خارج می شوم.
دوباره بر می گردم حالا در بسته باز است. از پله می روم بالا تا سراغ دربسته دیگری بروم. باید به انتظار نشست باید صبور بود باید دربسته را با کلید صبر باز کرد از دربسته بعدی نیر عکس می گیرم. تا عصر که بر می گشتم تمام  صبر آن روزم را خرج کرده بودم و تنها کاری که می کردم به احمقی که سنگی در چاهی انداخته بود که صد عاقل نمی توانست بیرون بکشد فحش می دادم. خستگی دو روز سفر در تنم بود اما باید صبور بود فقط صبور! اما من صبرم تمام شده بود.

۹ نظر:

  1. میگن همه درای بسته یه روزی وا میشن و میگن یه روزی این دل تنگیا خوب میشن یه روزی خاطرات خوب به جای زخم زدن تو جون آدم خنده دار میشن یه روزی همه آدما مهربون میشن یه روزی خدا میگه هی بچه ها همه اینایی که سر شماها آوردم شوخی بود یه روزی میاد شاد میشیم و باز میگن اگه قرار بود دری باز نشه به جاش دیوار میذاشتن.همه اونایی که اینا رو میگن تا لحظه آخر زندگی منتظرن.حیفه آدم نفهمه و بمیره.

    پاسخحذف
  2. من از انتظار بيزارم. بخصوص وقتي نميدوني كي سر مياد.

    پاسخحذف
  3. شعری از قیصر امین پور

    مغالطه ی درست

    آری اگر

    در باز بود و

    باز پرنده

    پس در پرنده است



    و همچنین اگر

    در بسته بود و

    بسته پرنده

    پس باز در پرنده است



    اما دری که باز نباشد

    دیگر نه در، كه دیوار...

    اما پرنده بسته اگر باشد

    دیگر پرنده نیست، كه مردار...

    پاسخحذف
  4. وقتی منتظر چیز خوبی باشیم انتظار خیلی شیرینه ولی اگه برای این باشه که جوابی از قبیل آره - نه - الان نمیشه-صبر کنید و ... بگیریم از زهر مارم تلخ تره...

    پاسخحذف
  5. سلام نمی دانم چرافقط برای شما این همه اتفاق بد می افتد.یعنی این سفر جز خستگی برای شما چیز دیگری نداشت؟
    یعنی این سفر یه خاطر خوش براتون رقم نزد؟
    یعنی در این سفر شما از مناظر زیبامسیرتان لذت نبردین؟
    از اینکه از زندگی تکراری خودتان دور شده بودین و دوروز متفاوت را تجربه کردین،خوشحال نبودی؟
    فرار کن از این همه سیاهی که دورت را گرفته.
    ازاین دنیای تاریکی که برای خودت درست کردی ،بیرون بیا.
    آنوقت می فهی که زندگی چه لذتی دارد.آنوقت میفهمی که درکنار سیاهی سپیدی نیز هست،که تو دیدت فقط به دنبال سیاهی هست که این درست نیست.

    پاسخحذف
  6. سلام
    آخ که خنکای اول صبح و سرمای زیر پوست چه نعمتیه.به خصوص اینکه یه چایی گرم هم دم دست باشه.

    پاسخحذف
  7. زیبا و روان نوشته بودی ولی من پر از سوال شدم ان جا چیکار داشتی؟

    پاسخحذف
  8. سلام
    این اتفاقات برای همه می افتد وخوشبحال شما که از این اتفاقات نهایت استفاده را می کنید
    اصلا یک از تقاوت های آدم ها در این است که که از هر اتفاق چه برداشتی کنند
    یکی از یک موضوعی می خندد ودیگری می گرید
    البته این به سابقه افکاری وساختار روحی او بستگی دارد وساخته یک لحظه نیست
    در رسیدن به کما موفق باشید

    پاسخحذف

در صورتیکه می خواهید نظر بگذارید باید از منوی نمایه گزینه مورد نظرتان را انتخاب کنید. می توانید گزینه نام و ادرس اینترنتی برای ثبت نام و ادرس وبلاگتان انتخاب کنید و یا با انتخاب google از ID جی میل خود استفاده کنید یا با انتخاب ناشناس بدون نام نظر بگذارید. از نظرات شما استقبال می کنم و ممنون از توجه و لطفتان.
پرشکوه