۱۳۸۹ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

صبح

باران اشکهای یک ابر 
در گودالهای چرک آلود
کنج خیابان
و تایری دوار
با سرعت 
 در میانه گودال
بارش گل بود بر واقعیت روشن
صبحی به زیبایی امروز
با موهای بافته شده
و رفتگر که واقعیت کثیف را جارو می کند
خستگی نیامدن صبح دارد تمام می شود
دارد با ناله آغاز می شود
صبحی که خورشید رنگ پریده 
در آن می خندد
هنوز میان گره کور ماشینها گیر نکرده ام
و خمیازه ام را با طعمی از خستگی نخورده ام.
امروز صبح آغاز شده است
من بیدارم شما
 چطور؟

۲ نظر:

در صورتیکه می خواهید نظر بگذارید باید از منوی نمایه گزینه مورد نظرتان را انتخاب کنید. می توانید گزینه نام و ادرس اینترنتی برای ثبت نام و ادرس وبلاگتان انتخاب کنید و یا با انتخاب google از ID جی میل خود استفاده کنید یا با انتخاب ناشناس بدون نام نظر بگذارید. از نظرات شما استقبال می کنم و ممنون از توجه و لطفتان.
پرشکوه