۱۳۸۸ مهر ۸, چهارشنبه

شعر : ماجرای شنبه

این شعر و شعر چانچه بر دوش را زمانی در شب شعر دانشگاه تربیت معلم خواندم حالا اینجا می آورم هیچ ادعای بر شر بودنشان ندارم. یادآور روزگار نوشتنشان است.



 ماجرای شنبه


و شنبه پیش پای شما زنده بود یک دختر
نوشته بود که زنده است انتهای این دفتر
 وزیر تیر چراغی که روشنش می کرد
نشسته بود و چادر نکرده بود به سر
شما که قصه تنهایش زبر دارید
بگو بلند بگو مانده بود او "آخر"
و صف که باز گذر می نمود از دختر
و دخترک که هنوز انتظار داشت به سر
گذشت شنبه شب آمد و دخترک آنجا
نشسته بود بود و چشمش که خشک بود به در
میان خواب نه بیداریش تجسم کرد
پرید سمت خیابان ببیندش آخر
صدای غرش فریاد از گلو پرید
"نیا جلو برو کنار خطر..."
صدای ترمز ماشین غریو جیغ بلند
 و خون سرخ که پاشیده شد به روی سپر
و مرد چشم به هم زد و دخترک افتاد
 و چشم هایسیاهی ز حادثه شد تر
و باز تیر چراغی که منتظر می ماند
بر روی سینه او بود عکس یک دختر
15/7/1381

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

در صورتیکه می خواهید نظر بگذارید باید از منوی نمایه گزینه مورد نظرتان را انتخاب کنید. می توانید گزینه نام و ادرس اینترنتی برای ثبت نام و ادرس وبلاگتان انتخاب کنید و یا با انتخاب google از ID جی میل خود استفاده کنید یا با انتخاب ناشناس بدون نام نظر بگذارید. از نظرات شما استقبال می کنم و ممنون از توجه و لطفتان.
پرشکوه