۱۳۸۸ بهمن ۲۰, سه‌شنبه

خاطراتی از پرشکوه

کودکی زمان بازی و تفریح است روز گاری خوش که همه چیز سرگرمی است حتی پرشکوه. وقتی بچه بودم تابستانها وعیدها پرشکوه می رفتم. در پرشکوه آزادی های داشتم که وقتی خانه بودم نداشتم مثلا  به باغ بابا می رفتم دنبال گنج. تا شالنگه می رفتم که ولش (تمشک) بچینم و وقتی به شالنگه می رسیدم زمین خدا  زیر پای ما بود از دور در افق خط آبی را می دیدم که به نظر می رسید دریا است. گاهی هم چه هوا سرد بود و چه گرم یواشکی نفت و کبریت از مادر بزرگ می دزدیم وآتش روشن می کردیم. تابستانها که فصل انجیر می شد علی و مریم می رفتند روی درخت انجیر می چیدند من جرات بالا رفتن را نداشتم تا حالا فقط از یک درخت بالا رفتم نمی دانم بعدا هم می روم یا نه. کلی از خط های قرمز بود که انجا راحت می شد شکست از حق نگذریم گاهی اوقات دلمان تنگ می شد و می خواستیم برگردیم.
عیدها رسم تلاتوس را دوست داشتم صبح زود اول عید کله صبح بیدار می شدم و راه می افتادم از ایسرمحله تا اوسرمحله در خانه هرکسی را می زدم و می گفتم "تلاتوس" و منتظر بودم که به من تخم مرغ رنگی بدهند. از پول به  اندازه تخم مرغ خوشحال نمی شدم یادم نمی رود وقتی می رفتیم در خانه مردم همیشه این جمله سئوالی را می پرسیدند؟ "کی زاک هیسی؟" (بچه کی هستی؟) تا ترا بهتر بشناسند. بعد از تلاش بی وقفه ظهر که می شد با غنایم بر می گشتیم. شروع به شمردن تخم مرغهای رنگی می کردیم من هرگز رکورد علی را نتوانستم بزنم. خب بدی پرشکوه این است که فرهنگ مرد سالاری هنوز هم در آن جاری است و این موجب می شود که به پسر ها بیشتر از دخترها تخم مرغ بدهند یک چیز دیگر هم بود علی ابتدایی را انجا درس خوانده بود این هم موجب می شود که رکوردش دست نیافتنی باشد. هنوز هم رسم تلاتوس هست اما حیف که کمرنگ شده عید 85 که پرشکوه بود م دو سه نفری بیشتر نیامدن. چه حیف که روزگار رنگ فراموشی به رسم های کهنه می زند.

۵ نظر:

  1. سلام همشهری پرشکوهی.هرجا هستی موفق باشی.راستش خاطره ات مرا هم به دوران کودکی برد.واقعاًرسم و رسومی داشتیم.ملت باشادی وخوشی کنارهم زندگی می کردن.درغم شادی همدیگه سهیم میشدن.ولی افسوس.....یادباد آن روزگاران یادباد......
    تا بعدهمشهری پرشکوه اطاغور.

    پاسخحذف
  2. salam khadije jan ... ghalame kheily khoobi dari.. moaffagh bashi ...
    Maryam.z

    پاسخحذف
  3. این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

    پاسخحذف
  4. این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

    پاسخحذف
  5. ترجمه فارسی شعر گیلکی:
    زندگی، مانند زلف های در هم ریخته و پریشان توست/ سر و سامان ندارد، مانند دل آشفته من است.
    زندگی مانند دست های آبله زده و باد کرده توست/ یا مثل ابرهای باد زده کوه ها را می ماند
    زندگی دلتنگی زمان تنهاست، همه ما تنها هستم!/ انگار ریزش برگ است، هم چون جنگل پاییزی است
    اشک در چشمانت افتاده، از دود داخل خانه تان/ زندگی دیگر حالا، مانند دو چشمان توست
    با یک ساقه جارو هم نمی توانی خاک را جمع کنی،/ زندگی هم جون ایوان مملو از غبار خانه شماست
    شانه با یک بار کشیدن، نمی توانی زلفت را مرتب کنی،/ زندگی، مانند زلف های در هم ریخته و پریشان توست.

    پاسخحذف

در صورتیکه می خواهید نظر بگذارید باید از منوی نمایه گزینه مورد نظرتان را انتخاب کنید. می توانید گزینه نام و ادرس اینترنتی برای ثبت نام و ادرس وبلاگتان انتخاب کنید و یا با انتخاب google از ID جی میل خود استفاده کنید یا با انتخاب ناشناس بدون نام نظر بگذارید. از نظرات شما استقبال می کنم و ممنون از توجه و لطفتان.
پرشکوه