۱۳۸۹ مرداد ۳۱, یکشنبه

منتظر

قطرات باران می خورد به شیشه و بعد سر می خورد پایین حالا که چشمش به در بود و منتظر نشسته این باران آزارش می داد بارانی که دوست داشت همیشه ببارد و روی سرش بریزد بعد روسری وموهایش را خیس کند و خیسی لباسهایش را روی تنش لمس کند اما حالا که منتظر بود می خواست باران بند بیایید اصلا باران او  را نگران می کرد با اینکه باران به انتظارش هیچ ربطی نداشت امابرایش دلشوره می اورد. درباز شد برگشت. نگار بود.
-سلام
-سلام
-چه خبر.
-هیچ هیچ. چرا باران بند نمیاد
- به باران چی کار داری. رحمت خداس داره میاد.
- اگه نشه چی؟
- نگران نباش.
- تصمیم دارم اگه نشه...
- چرا فکر می کنی نمیشه اخه چرا نشه؟
- نمی دونم. اما برای خیلی ها درست نشده.
- بابا بی خیال غصه نخور.
- غصه نمی خورم اما نگرانم. چند وقتیه که کفگیرم به ته دیگ خورده.
- خدا بزرگه شاید جور شد. بعد شیرینش رو باید بدی.
- باشه حتما.
هر دو از جلوی پنجره کنار آمدند و باران باز هم یک ریز به شیشه می خورد و باز سر می خورد. حالا او دیگر به باران فکر نمی کرد. صدای زنگ در آمد بیرون در زیر شرشر باران پست چی ایستاده بود با نامه ای در دست که خبری در ان نهفته بود. نگار در را باز کرد و صدایش میان حیاط طنین انداخت صدای مبهمی که نشانه ای از امید در ان بود. 
- ببین شد ببین شد.
- حالا ببینم توش چیه؟
نامه باز شد و قصه با غصه تمام شد.

۵ نظر:

  1. خودم از این داستان خوشم نیومد شاید حذفش کنم نظر شما چیه؟

    پاسخحذف
  2. حالا داستان بوده یا واقعیت؟ من خیلی حس داستانی موقع خوندن نداشتم. ضمن اینکه نیازی نیست چیزی رو پاک کنی از نظر من، اینم خودش یه تجربه ایه.

    پاسخحذف
  3. از اینکه حس شد که واقعیته خوشحالم اما زاده خیاله!
    خودم از اینکه داستان خطی و ساده ای داره خوشم نیومد! بدون هیچ پیچ و تابی بی هیچ تاریخچه ای از قبل و دیدی از بعد. از اینکه در حال زاده شده و در حال تمام می شود خوشم نیامد.

    پاسخحذف
  4. یعنی اون چیزی که نگار میخواست پیش نیومد؟کاش برای اینکه عمق فاجعه معلوم بشه خوشحالی نگار و بیشتر آب و تاب میدادین و اون جمله آخر میشد مثه یه پارچ آب یخ.

    پاسخحذف
  5. حق باشماست اگه قسمت شادی نگار رو پر رنگتر می کردم شاید از این بی رمقی در می اومد. تنها چیزی که باعث شد حذفش نکنم این بود که در طول عمر ما هم گه گاه ارزوهاهان امیدهامان گاه به نتیجه نمی رسه حسی که در انتظار کشیدن داریم و بعد به سرانجام نمی رسه!حس شخصیت داستانه منه. این تنها دلیل حذف نشدنشه!

    پاسخحذف

در صورتیکه می خواهید نظر بگذارید باید از منوی نمایه گزینه مورد نظرتان را انتخاب کنید. می توانید گزینه نام و ادرس اینترنتی برای ثبت نام و ادرس وبلاگتان انتخاب کنید و یا با انتخاب google از ID جی میل خود استفاده کنید یا با انتخاب ناشناس بدون نام نظر بگذارید. از نظرات شما استقبال می کنم و ممنون از توجه و لطفتان.
پرشکوه