۱۳۸۸ مهر ۲۴, جمعه

گشتی در آستارا

دیروز پنج شنبه بود. با مریم و خانم دکتر و خواهرهاشون و مهمانشون رفتیم آستارا. تا به حال درباره خانم دکتر نگفتم حالا وقت خوبیه درباره شون حرف بزنم. خانم دکتر واقعا خیلی زن نمونه ایست آدم با دیدنش کلی انرژی می گیره. اهل  سفر است و دنیا  دیده به سرتاسر دنیا یک سری زده از کانادا تا اروپا و آفریقا گرفته تا کشورهای آسیایی هم جا رفته. علاوه براین آدم را نیز تشویق میکند که به سفر برود. اهل یاد گرفتن هنر و فنون مختلف است و این حس خودش را نیز به آدم انتقال می دهد و در واقع دیدن او گنجی برای ماست. حال برگردیم به آستارا ساعت 11 بود که رسیدیم به آستارا. همه مشتاق خرید بودن و تصمیم گرفتن اول خرید کنند بعد غذا بخورند. ما زنها یک ویژگی مشترک  داشته باشیم آن هم اشتیاق به خریدن است.  همه از مینی بوس پیاده شدیم و قرارما شد ساعت 3.
بازارچه های موازی و مغازه های که پر از البسه و لوازم خانگی و غیره وغیره.... به اجناس که نگاه می کردی دل آدم برای اقتصاد ایران می سوزد. دم مرز آذربایجانیم بجز چندتا پالتو روس که از ده هزار کیلومتری داد می زند که روس است بقیه اجناس چینی بود. اقتصاد متورم ما که هر روز بیچاره تر و بدحال تر می شود. یادم می آید که نان بربری را دو تومن می خریدم با همان سکه های گرد بزرگ و چند روز است که باید همان بربری را 300 تومان بخریم یعنی یک 500 تومانی بدهیم و یک 200 تومانی بگیریم. یعنی برای حداقل سیر شدن یک خانواده 4 نفر که سه نان در روز می خورد هزینه ای در حدود27000 تومان باید پرداخت کرد. از اقتصاد بگذریم برگردیم به آستارا. یک واقعیت روانشناسانه این است که آدم وقتی می بیند تب خریدش می گیرد. کم کم چیز نخریی با این قیمتها 10 تا 20 هزار تومن از دستت در می رود. یک چیز جالب که توی آستارا دیدم و چشمهایم گرد شد باتوم برقی بود! فکر کنید کجا توی یکی از مغازه های  که چاقوهای چندکاره سویسی و قمقمه های فلزی و عصای کوهنوری و پیچ گوشتی های مختلف دارند و وسط همه این وسایل دو و سه نوع مختلف باتوم برقی و معمولی بود روم نشد قیمت بپرسم معلوم که هیچ خانومی چنین وسیله ای را نمی خواهد. معلومه بود که این هم چینیه دلم می سوزد یاد سه چهار ماه پیش می افتد و بیشتر دلم می سوزد! یه چیز دیگه ام که دیدم جالب بود قمقمه ای باریک کوچک که روش نوشته بودند قمقمه نوشیدنی که خودتون در یابید که توی اون چه مایعی می ریزند.
بجز اجناس عجیب آستار اخلاق فروشنده های آستاراست  به اجناسشان که دست  بزنی مالیات دارد. مالیاتش هم جز غرغر زدن و مخ پیاده کردن نیست. فروشنده هایش فکر می کنند همه چیز شکستنی است چه اسمش جوراب باشد چه کفگیر چوبی.
کلی خوش گذشت آدم یک روز بدون دقدقه وسط یک عالم اجناس مختلف برای خرید باشد برای یک خانم لذت بخش است قسمت بد ماجرای دیروز را برای پست بعدی می گذارم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

در صورتیکه می خواهید نظر بگذارید باید از منوی نمایه گزینه مورد نظرتان را انتخاب کنید. می توانید گزینه نام و ادرس اینترنتی برای ثبت نام و ادرس وبلاگتان انتخاب کنید و یا با انتخاب google از ID جی میل خود استفاده کنید یا با انتخاب ناشناس بدون نام نظر بگذارید. از نظرات شما استقبال می کنم و ممنون از توجه و لطفتان.
پرشکوه