۱۳۸۹ آبان ۱۴, جمعه

تمام اعتیاد های من

در تمام عمرم به خیلی چیزها معتاد بوده ام به کتاب، نقاشی، چای، نوشابه،هلهوله، بازی کامپیوتری، برنامه نویسی، شعر، دیدن فهیمه، تازگیها به اینترنت بعدا را نمی دانم به چه چیز معتاد می شوم راستی اعتیاد دایمی من به تعریف خاطره از قلم افتاد.
هر کدام از این اعتیادهای من قصه ای دارند. مثلا زمان دانشجویم به کتاب خواندن معتاد بودم یادم هست در عرض مدت کمی هفت نمایشنامه شکسپیر را خوانده بودم بین دو کلاس تا استاد پا را از کلاس بیرون می گذاشت کتاب داستان را باز می کردم و می خواندم تا می آمدم می بستم. امتحان جبر خطی با استاد دیبایی داشتیم من شبش کتاب نفرین زمین جلال را می خواندم. نمی دانم چطور شد که کتاب خواندن از چشمم افتاد و حالا معقولتر کتاب می خوانم یعنی تمام شب را برای خواندن کتاب صرف نمی کنم یادم هست برای یک کتاب زردی که قصه های کوتاهش را در هر مجله زردی می شود یافت تمام شب را در کتابخانه خوابگاه بیدار ماندم و وقتی تمام شد رفتم اتاق. از آن بدتر کتاب "پر" بود که به لعنت خدا هم نمی ارزید برایش تمام شب را بیدار ماندم و چراغ اتاق را تا صبح آن هم در خوابگاه روشن گذاشتم چه دوستان صبوری داشتم که کله ام را نکنند خدا را شکر سال اول بودیم و هنوز یاد نگرفته بودیم چطور می شود کله همدیگر را کند.
ترم دوم کارشناسی ارشد بودم که هم اتاقی هایم روی پایان نامه کار می کردند و تنها کسی که درس داشت من بودم. تقریبا تمام آن ترم در یک اتاق چهار نفر تنها بودم برای اینکه تنهایم را پر کنم رو کردم به نقاشی کشیدن تخته شاسیم همراهم نبود یکی هم انجا خریدم و شروع کردم به کشیدن بیشتر از دستها می کشیدم گه گاه از فضای اتاق. یک جور به کشیدن معتاد شده بودم مدتی بود که کشیدن را ترک کرده بودم ولی آن چند ماه روی کرد دوباره داشتم به طرح زدن. آن ترم تمام شد نقاشی هم از سکه افتاد.
از روزی که رفتم خوابگاه به چیزی که معتاد شدم چای بود در خوابگاه معروف بود به اعتیاد به تئین. روزی چندین لیوان ماگ چای خوردن عادت شده بود و روزی که چای نمی خوردم از سر درد حالم بد بود وقتی می آمدم خانه لیوان من چند برابر فنجان بقیه بود. الان هم که کم کردم باز هم نتوانستم کاملاً ترکش کنم.
اول دبیرستان که بودم هر روز زنگ تفریح می رفتم در شلوغی بوفه و یک نوشابه می خریدم و می خوردم. روزی  نمی شد نخورم روی میزم نقاشی یک مرد کراوتی را کشیده بودم شبیه عکس جک لندن در کتاب "در تلاش آتش" بود و کنارش نوشته بودم من دیگر نوشابه نمی خورم آن را می دیدم ولی ککم هم نمی گزید و نوشابه کوکا گاه کانادا بالا می دادم. قبل از عید یک پاکن خرجش کردم و نقاشی و نوشته را پاک کردم چون هم خانه تکانی کرده باشم و هم مطمئن بودم که ترکش نمی کنم اما اشتباه می کردم حالا چند سالیست که به خاطر معده ام نوشابه نخورده ام امسال رفته بودیم ساری اکبر جوجه آب معدنی نداشت پپسی آورد. در رستوران نخوردم وقتی رسیدم هتل تشنه بودم به قدر نصف استکان ریختم و سر کشیدم مثل اینکه آب فلفل خورده ام لبهایم را جمع و سرم را لرزاندم. پیش خودم فکر کردم چطور ملت این آب گاز دار را میل می کنند.
هلهوله قصه اش طولانیست از وقتی که یادم هست معتاد به آن بوده ام رنگ عوض کرده ازشکلات به بیسکویت از پفک به چیپس و ... اما ترک نکرده ام بدتر از همه مسری هم هست هرکه همنشینم بوده مثل من معتاد شد. به این نتیجه رسیده ام من دوست وحشتناکی برای آدمهای چاقم.
امتحان ارشد داشتم که بازی کارت دانلود کردم که سیصد و چهل تا بازی بود و من عشقم می کشید که همه بازی ها را حداقل یک بار ببرم خوشبختانه چون دانلود کرده بودم فقط یک ماه باید بازی می کردم. بعد از یک ماه هم دانلود نمی شد. هنوز هم از سایتش برایم جدید ترین بازیها ارسال می شود می ترسم باز هم وسوسه شوم ایمیلها را باز نکرده در پوشه ای save می کنم. پارسال یکبار دیگر دانلود کردم یکماه معتاد بازی کردن بودم.
سال دوم دانشگاه اعتیاد شدید به برنامه نویسی داشتم تمام وقت ناهارها را می رفتم سایت که از سلف خیلی دور بود گاه ناهار نخورده بدون اینکه واحدی برنامه نویسی داشته باشم در سایت بودم. هر کس نمی دانست فکر می کرد من عاشق مسئول سایت هستم الحمدا... سایتمان مسئول نداشت.
سال آخر بودم سال قبل با الهام هم اتاق بودم و سال آخر با فهیمه. همیشه با هم همه جا ظاهر می شدیم درسهایمان یکی نبود وقتی کلاسم تمام می شد اولین کاری که می کردم می رفتم دم در کلاس فهیمه و با هم بر می گشیم اصلا اینقدر به فهیمه عادت کرده بودم که نمی توانستم ده دقیقه زودتر بروم اتاق بعد او بیایید حال اگه کسی نمی دانست فکر می کرد منتظر کی هستم که دم کلاس فهیمه ایستاده ام. باورم نمی شد سال بعد به راحتی مهمان شوم و به دانشگاه هرگز بر نگردم تا دم کلاس فهیمه کشیک بکشم که بیایید بیرون. راحت این اعتیادم را ترک کردم.
آخرین اعتیادم هم اینترنت است این یک قلم را می دانستم که معتاد می شوم مریم می گفت آقای دکتر می گوید اینترنت پر سرعت عالیست من مقاومت می کردم می گفتم "من خودم را می شناسم از این به بعد از کامپیوتر جدا نمی شوم. مریم می گفت آقای دکتر می گویید راحت می توان دانلود کرد. باز هم به خرج نمی رفت به همان دیال آپ بسنده کرده بودم تا مریم زورش به من رسید.  شانس اوردم اول مودممان تی پی لینک بود کمتر وصل می شودم اما بعد از اینکه  وایرلسش کردیم و من گدا بازی را کنار گذاشتم و لب تابم را به اینترنت وصل کردم اعتیادم به اینترنت صد چندان شد همان شد که گفتم به جز من مریم هم معتاد شده و یک فیس بوک باز حرفه ای از آب در آمد.
حال این همه از اعتیادهایم گفت می خواستم بگویم مریم می گوید بعضی از مواد مخدر به صورت فیزیکی عمل می کند یعنی با مصرفش ماده ای در بدن ترشح می شود  که احساس نیاز به مصرف آن ایجاد می کند اما بعضی مواد مخدر اینطور نیستند بلکه به علت لذت بخشی معتاد به سمت آن تمایل دارد یعنی از نظر روحی به آن معتاد است نه از نظر جسمی. تمام مواردی که من به آنها معتاد بودم اعتیاد از نظر روحیست ترک اعتیاد از نظر روحی بسیار مشکل تر از اعتیاد از نظر جسمیست زیرا به علت لذت ناشی از آن فرد نمی تواند آن را ترک کند.اما در مورد آنهایی که از نظر جسمی اثر می گذارند بعد از سم زدایی شخص احساس نیاز به وجود آن نمی کند. 
می بینید من تمام اعتیادهایم را یک جوری کنار گذاشته ام یا با آن کنار آمده ام. زندگی از نگاهی اعتیاد آور است در واقع ما به آن عادت کرده ایم و از لذت زیستن نمی توانیم دل بکنیم اعتیاد به زیستن و لذت از لحظه های آن ما را به ادامه این اعتیاد می کشاند. حالا یکی نیایید بگویید ما از زندگی لذت نمی بریم و می خواهیم ترک کنیم من به شما می گویم اگه مرد عمل هستید امتحان کنید. مطمئنم که من شما را وسط راه پشیمان می بینم که از باز پروری فرار می کنید. لذت زیستن در زیر دندانتان آنقدر نشسته که دوباره زجر زیستن را برای ادامه اش تحمل می کنید من شرط می بندم که آن روز را می بینم.

۲۱ نظر:

  1. خوش به حالت لااقل میدونی به چیا معتادی
    من که اینقدر اینجور اعتیادا واسه م عادی شده که یه موقعهایی حتی نمیفهمم معتادشم

    پاسخحذف
  2. این خاصیت بشر هست که به چیزهایی که دوست داره عادت میکنه یا به عبارتی معتاد میشه. اما زندگی و زندگی کردن یک اعتیاد نیست. چیزی که بسیاری از مردم رو به زندگی کردن ترغیب میکنه، در درجه ی اول عدم جسارت در برابر مرگ و دنیای مبهم و پر رمز و راز بعد از مرگه و در درجه ی دوم، دلبستگیهای عاطفی به یه سری آدمها در زندگی و حق اونها برای دیدن ما تا روز موعود.

    پاسخحذف
  3. لذت دوست داشتن و دوست داشت شدن گاهی موجب میشه که زندگی رو ترک نکرد پس زندگی کردن هم یه نوع اعتیاد که به خاطر لذتهای معنوی یاد مادیش ترک کردنش مقدور نیست.
    راستی من اصراری ندارم همه اعتیادها منجمله زندگی رو باید ترک کرد.

    پاسخحذف
  4. من اون نوشابه سیاه پر از یخ رو معتادم شدید .. میخورم اعصابم آروم میشه :دی

    پاسخحذف
  5. سلام
    راست می گی آدمی به خیلی چیزها عادت می کند وگاهی فقط به خاطر عادت یکی دوست داره واز یکی بدش می یاد
    ولی چه خوبه واسه هر کاری که ادم عادت کرده یک دلیل درست حسابی داشته باشه وگرنه احساس می کنم آدم در اون موضوع باخته

    پاسخحذف
  6. سلام
    با این چیزایی که من دیدم آرزوم اینه:
    کاش من هم یک معتاد بودم.

    پاسخحذف
  7. خانوم هویج جون به یه سری چیز هم متعادم که نمی دونم به قول شما برام عادی شده

    پاسخحذف
  8. نازی خانوم خیلی وقته که اون لی.ان پر از یخ از چشمش افتاده فکر کردن به اون هم مور مورم می کنه پیشنهادم اینه برای سلامتیت ترکش کن. باشه

    پاسخحذف
  9. همشهری عزیز آقای احمد خانی حق باشماست آدم بنده عادتهاش ولی اعتیاد دلیل نمی خواد اما اگه دلیل داشته باشیم میشیم یه معتاد هدفمند.

    پاسخحذف
  10. بی سرزمین تر از باد براتون دعا می کنم که یه معتاد به چیزهای مثبت باشید

    پاسخحذف
  11. منم شدیداً به اینترنت اعتیاد پیدا کردم ! ولی باید ترکش کرد این اعتیاد رو ...

    پاسخحذف
  12. خوشا به حالت ای مرد معتاد
    گشتی ز غمها یکباره آزاد
    در شهر ما هست چون تو فراوان
    خوشا به حالت خوشا به ایران
    اینجا نباشد صلح و صفایی
    خوشا به حالت که باوفایی
    عاشق نمی شی لیلی نداری
    بجز عمل تو میلی نداری
    لیلی ماهم گردیده معتاد
    او مفت چنگت ای شاه داماد
    نه با سیاست نه مرد جنگی
    خوشا به حالت که اهل بنگی
    لباسهایت کثیف و نفتی
    یارانه ات را چه زود گرفتی
    پشت سر تو هرکس که گفته
    دیوانه بوده این حرف مفته
    معتاد تر شو بشنو ز بنده
    این ها تمامش مشتی چرنده

    پاسخحذف
  13. تو ساقي ما بودي وقتي ما معتاد شديم! از خانه زيتون آورده بودي و خالي خالي مي خوردي! من قبلش چندبار زيتون خورده بودم ولي حتي نتونسته بودم قورتش بدم ( و گلاب به روتون رفته بودم تفش كرده بودم) آذر و بتول هم دوست نداشتن.اما تو هي خوردي و هي به ما تعارف كردي. اول ما هم با اكراه شروع كرديم ولي بعد ... يادمه مي رفتيم يه شيشه زيتون مي خريديم و مينشستيم خالي خالي مي خورديمش. يه بار يادمه نمي تونستيم صبر كنيم تا برسيم به خوابگاه. دم در شرقي شيشه را ( كه درش خيلي سفت بود) داديم نگهبان درشو برامون بازكنه و همون جا روي نيمكت نشستيم و تا ته خورديمش!!!! كم مونده بود خيابون خواب بشيم! و تو مسئول اين اعتياد شريفي!!! من كه هنوز معتادشم.

    پاسخحذف
  14. داشتم صفحه رو می بستم که نظرت رو دیدم خیلی خندیم یاد روزهای خوابگاه افتادم راست می گی زیتون رو می شستم بعد از آشپزخونه تا اتاق که برسم نصفش رو می خوردم. راستی حالا مواد رو از کجا تهیه می کنی جنسش مرغوبه اگه نیست یه وقتی گذرم به قم رسید بگو برات یه کم جنس مرغوب از شمال بیارم.

    پاسخحذف
  15. چه جالب كه اعتيادات رو ليست كردي.
    فكر كنم هممون يه جورايي به خيلي چيزا عادت داريم. چه خوبه كه هر وقت بخواي ميتوني ترك كني.

    پاسخحذف
  16. سلام پرشکوه جان خوبی؟ کم پیدایی .روبراهی ایشالا؟
    من معتاد به خوابم.جدی میگم.شایدم یه بیماری باشه امااستعداد عجیبی تو خوابیدن دارم حتی اگر خوابای اشفته ببینم (که تازگیا خیلی میبینم ) اما بازهم دیوونشم

    پاسخحذف
  17. اراده نیرومندی داری که می تونی هر عادتی رو زود ترک کنی خب حالا که فکرشو می کنم من هم به خیلی چیزا عادت کردم و روز و شبمو به خودشون اختصاص داده بودند که این آخریش اینترنته

    پاسخحذف
  18. اونوقت شما چرا چندوقته کم پیدایین؟؟؟

    پاسخحذف
  19. سلام پرشکوه عزیز
    می بینم که هنوز تو ترک نرفتی و آپ نکردی.
    موفق باشی.

    پاسخحذف

در صورتیکه می خواهید نظر بگذارید باید از منوی نمایه گزینه مورد نظرتان را انتخاب کنید. می توانید گزینه نام و ادرس اینترنتی برای ثبت نام و ادرس وبلاگتان انتخاب کنید و یا با انتخاب google از ID جی میل خود استفاده کنید یا با انتخاب ناشناس بدون نام نظر بگذارید. از نظرات شما استقبال می کنم و ممنون از توجه و لطفتان.
پرشکوه